- کاستی دار
ناقصٌ
معنی کاستی دار - جستجوی لغت در جدول جو
- کاستی دار
Deficient
- کاستی دار
déficient
- کاستی دار
अभावपूर्ण
- کاستی دار
کمیاب
- کاستی دار
mangelhaft
- کاستی دار
niedostateczny
- کاستی دار
недостаточный
- کاستی دار
дефіцитний
- کاستی دار
deficiente
- کاستی دار
carente
- کاستی دار
gebrekkig
- کاستی دار
অভাবগ্রস্ত
- کاستی دار
kurang
- کاستی دار
ขาดแคลน
- کاستی دار
pungufu
- کاستی دار
eksik
- کاستی دار
不足した
- کاستی دار
deficiente
- کاستی دار
חסר
- کاستی دار
부족한
- کاستی دار
不足的
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(پَ / پِ وَ خوا / خا)
لغت نامه دهخدا
کرسی دارنده. صاحب کرسی. خداوند کرسی، حاکم. (فرهنگ فارسی معین) ، بر تخت جلوس کرده. (ناظم الاطباء) ، منظم و برابر چنانکه حروف خطدر کتابت، اطاق یا ایوانی که سطح آن از سطح خانه و یا حیاط بلندتر باشد. (ناظم الاطباء).
- کرسی دار مجلس طور،کنایه از حضرت موسی علیه السلام است. (آنندراج) (برهان)
- کرسی دار مجلس طور،کنایه از حضرت موسی علیه السلام است. (آنندراج) (برهان)
یکی از قلاع سه گانه واقع در ’چناشک’ از دهات کوهسار که بر قلۀ کوه واقع است و اکنون ’دشلی’ نام دارد، (مازندران و استرآباد) ترجمه وحید مازندرانی ص 116 و 176)
دروغگوی را گویند چه کاست بمعنی دروغ هم آمده است، (برهان)
درخت آلو سیاه، استوار شدن